mahanmahan، تا این لحظه: 16 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

ماهان بابا سعید

بدون عنوان

سلام ماهان جونم الان خیلی وقته که اثاث کشیمون تموم شده. ولی من بازم وقت نکردم سری به وبلاگت بزنم عزیزم. آخه حوصله نداشتم. هر چی بهت اصرار کردم گلم بری مهدکودک نرفتی و امسال هم رفتی خونه مامان‌جون اینا. وقتی می ری خونه مامان جون من خیلی دلم برات تنگ می شه. نمی دونم وقتی این وبلاگ رو بزرگ بشی بخونی من هنوز هم سرکار می رم یا نه ولی الان من سرکار می رم مامانی بابا هم همین‌طور. همش هم به خاطر اینه که تو آینده‌ی خوبی داشته باشی. خیلی دوست داشتم می رفتی مهدکودک تا پیش خودمون باشی. وقتی می ری خونه مامان جون اینا خیلی دلم برات تنگ می شه روزایی که می بینمت و می خوام ازت جدا بشم خیلی برام سخته می دونم برای تو هم سخته ولی نمی دونم چ...
17 دی 1391

چرا ماهان خونه خودمون نیست؟؟؟؟

ماهان بیشتر اوقات خونه مامان جونشه. ماهان به مامان جونش می‌گه مامان دون و با باباجونش می‌گه بابادون. اونا رو خیلی دوست داره شایدم اندازه من و باباش. بعضی وقتا هم خونه مامان سعید جون می‌مونه که به اونا هم می‌گه عدید یعنی عزیز و باپیره. ما هر دومون می‌ریم سر کار (من و سعیدجون) هم من هم ماهان مهدکودک رو زیاد دوست نداریم برای همین هم ماهان می‌ره خونه مامان جونش. چون که مامان جونش خونه شون از ما دوره ما، ماهان رو یک روز درمیان یا دو روز درمیان می‌بینیم ولی خوشبختانه چون پنج‌شنبه‌ها تعطیلیم ماهان از چهارشنبه بعدازظهر پیشمونه تا جمعه شب بعضی اوقات شنبه هم می‌مونه خونه خودمون. آخه ما طبقه بالای خون...
10 خرداد 1390

نامه ای برای ماهان که وقتی بزرگتر شد بخوندش

  ماهان جون هر وقت خونه نیستی دلمون خیلی خیلی برات تنگ می‌شه وقتی می‌یای خونه خیلی خوشحال می‌شیم. دوست داریم ماهان جون. من و بابات خیلی دوست داریم هر کاری می‌کنیم به خاطر آینده تو عزیزم. امیدوارم آینده درخشانی داشته باشی پر از موفقیت   آرزومند خوشبختی و سعادت تو مامان و بابا   ...
10 خرداد 1390
1